درباره وبلاگ


سلام.... من اینجا خاطرات خودم رو مینویسم..... اگه خواستین عضو بشید..... اگه هم نخواستید بگین خاطرات جالبتونو بنویسم.... راستی اگه خواستین میتونید منو نازی صدا کنید.... دوستامم اینجوری صدام میکنن.... شما هم دوستم هستید.... ممنون....
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 25067
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


خاطرات من




سلاممممممممممممممممممممم!

من دوباره اومدم...

اصلا وقت اومدن ندارم!

دبیرامون اونقدر کار دادن بهم که دیگه وقت سر خاروندن هم ندارم!

دبیرامون اخر تیکن!

بخوام کاراشونو بگم یه100 صفحه ای میشه!

اینم یه عکس شاد بشیم!

خنده دار نبود که بخندیم...

اما گریه دار بود یه ذره....نه؟



جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 16:35 ::  نويسنده : nazi

من دیروز از بیمارستان مرخص شدم...خیلی ناراحتم...چون ادام تو پروجه ی مد دعوت بود و من ندیدمش...اونقدر هم ترافیک ندارم که بخوام دانلودش کنم...نمیدونی دارم زار زار گریه میکنم...نمیتونم حرف بزنم...اخه من فقط اون روز پروجه ی مد رو ندیدم...همون روزم ادامو اوردن...

الان وضعیتم از وقتی که تو بیمارستان بودمم بدتره...

 

اخه چرا؟من

من ادامو خیلی دوس دارم...

نه نه نه

دوباره بغضم گرفت...

نه من حالم خوبه

بای بای دیگه میخوام بخوابم...



30 شهريور 1390برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : sheida

هی وای من....

مدرسه ها شروع شد منم دیگه نمیتونم بیام....

باید خر خونی کنیم....

بعدشم که معلومه عشق و حال تموم میشه....

و بعدش هم میدونید چیه....

دوباره تابستون....

خوب دیگه بای تا 6 ماه دیگه....



سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:خدا حافظ, :: 22:55 ::  نويسنده : nazi

vay khili khoshhalam...loxblog tavalodamo tabrik goft asheghetam loxblogvase hamin goftam up konam

etefaghe khasi naioftade...be joz tavalod...be man goft kar bar khobiam...manzoram loxbloge...to in vebam ham berid

www.adam-justin.loxblog.com

YADETON NARE

inm vase loxblog jonam:

 

boOos bye

 



پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 14:20 ::  نويسنده : nazi

 yoohoo...emroz tavalodame...justin zo0od behem tabrik bego0o...zo0od

az kadot mamnon justin



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : nazi

 

روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه!

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم. و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به  شمردن ....یک...دو...سه...چهار...

 همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

 لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

 خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

 اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

 هوس به مرکز زمین رفت؛

 دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته چاه رفت؛

 طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

  و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید. نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیراتنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.

او از یافتن عشق ناامید شده بود.

حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.

دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد .

عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش   صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.

او کور شده بود.

دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان کنم.»

عشق پاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.»

و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.

منبع:یاران کویری



23 شهريور 1390برچسب:, :: 11:12 ::  نويسنده : sheida

emroz ham mese baghie rozast...vali...momkene roz badi beshe...age ajim to tavalodam nabashe khili bad mishe...farda tavalodame...ey baba...vali khob che mishe kard...vasaton mikham az justin begam hamon khanande hifdah sale amrikayi...man khili dosesh daram o vasash do ta veb daram ke to linkam hast...ye veb dige ham rajeb eshgh daram ke bazam to linkam hast...dashtam migoftam...aslan axesh ro niga...eshghe

 

bemiram

felan raftam...bye



سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 11:17 ::  نويسنده : nazi

ah...khoda dobare doreye gand madrese ha shoro shod...hamash darso...bazam emtehan... manam ke ba 3 ta  vebam dargiram...dg dg hamine che be kham che nakham kho0ob dg khaterei mojod nistheif...o0of



دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : nazi

صفحه قبل 1 صفحه بعد